ترجمه های معلم فریبا

استفاده از مطالب و ترجمه های درج شده با ذکر منبع مانعی ندارد.

ترجمه های معلم فریبا

استفاده از مطالب و ترجمه های درج شده با ذکر منبع مانعی ندارد.

در طى چهارصد سال گذشته،اکثر دانشمندان براى پیشرفت در اختراعات و اکتشافات به کاربرد ریاضیات تکیه داشتند.اما مایکل فارادى ،یک دانشمند بزرگ بریتانیایى بود که از ریاضیات استفاده اى نکرد.او فرزند یک نعلبند فقیربود که در سال هزاروهفتصدونودویک در لندن بدنیا آمد و سوادى غیر از خواندن و نوشتن نداشت.در سال هزاروهشتصدو دوازده هامفرى دیوى شیمیدان بزرگ  او را براى شستن بطرى هاى آزمایشگاهى استخدام کرد.بعدها فارادى دانشمندبزرگترى شدو این باعث شد اواخرعمر دیوى با حسادت نسبت به فارادى تلخ شود.فارادى اولین موتور الکتریکى را در سال هزار و هشتصد و بیست و یک ساخت.دستگاهى که براى تولید انرژى حرکتى از برق استفاده میکرد. پس از آن فارادى نسبت به رابطه ى بین مغناطیس و الکتریسیته علاقه مندشد.در هزارو هشتصدو سى و یک کشف کرد که وقتى یک آهن ربا کنار سیم قرارداده شود الکتریسیته در سیم جریان میابد. با این کشف او ماشینى براى تولیدجریان برق ساخت که دینام نامیده شد.سپس اونشان داد که چگونه انرژى جریان برق بر مواد شیمیایى اثر میگذارد.در سال هاى آتى او فقیر شد چون اعتقاد داشت پول باید به  فقرا داده شود،با این حال، ملکه ویکتوریا براى قدردانى از اکتشافات و اختراعات ارزشمندش یک خانه و مقدارى مواجب ماهیانه به او اعطا کرد.فارادى در سال هزار و هشتصد و شصت و هفت درگذشت.

ذکرمنبع در صورت کپى باعث خشنودى و رضایت بنده از عزیزان خواننده خواهد بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۳۳
فریبا سعیدی

برخى از جزایر در اصل قسمتى از قاره ها بودند.این جزایر بعد از افزایش سطح آبها از سرزمین اصلى خودشان جدا شده اند.بریتانیاى کبیر در حدود یازده هزار سال قبل به قاره ى اروپا متصل بود.با گرم شدن هوا ،یخ ها ذوب شده و سطح آب دریاها بالاتر رفته و در نتیجه آب قسمتى را که بریتانیا را به اروپا متصل کرده بود را گرفت.برخى دیگر از جزایر از اقیانوس ها سر در آورده اند.برخى از آنها مانند جزایر هاوایى و ژاپن آتشفشان هستند.جزایر آتشفشانى میلیون ها سال قدمت دارند و برخى از آنها همیشه در حال تشکیل هستند.بعنوان مثال ایسلندمیلیون ها سال قبل توسط یک آتشفشان تشکیل شده است.در سال هزارونهصدوشصت و سه یک آتشفشان جزیره ى سرت سورى نزدیک ایسلند را بوجود آورد.

گرینلند بزرگترین جزیره ى جهان است.تفاوت قاره ها و جزایر بر اساس مساحت آنهاست.قاره ى استرالیا در اصل جزیره ایست که سه برابر بزرگتر از گرینلند میباشد و به همین دلیل جغرافیدانان آن را بعنوان یک قاره معرفى کرده اند.

بخشى از مقالاتى که خانم #میلادابروکال درکتابشون چاپ کردن

#ترجمه_شخصى

#مقالات_علمى

ذکرمنبع در صورت کپى باعث خشنودى و رضایت بنده از عزیزان خواننده خواهد بود

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۵۵
فریبا سعیدی


 Ozymandias 

written by shelly
I met a traveller from an antique land                                  

مسافری است که از سرزمین های باستانی گذر می کند.

Who said: "Two vast and trunkless legs of stone
Stand in the desert. Near them, on the sand,
Half sunk, a shattered visage lies, whose frown,

توصیف مجسمه اوزیمندس: مجسمه ای بزرگ با پاهای قطور، یک مجسمه ی بزرگ اما آسیب دیده.

And wrinkled lip, and sneer of cold command,
Tell that its sculptor well those passions read
Which yet survive, stamped on these lifeless things,
The hand that mocked them and the heart that fed:

بخوبی می توان احساسات مجسمه ساز را از ویژگی های مجسمه خواند.

اوزیمندس مرده است و فقط مجسمه باقی مانده.

اما هنر همچنان ایستاده است

And on the pedestal these words appear:

در پایه ی مجسمه این کلمات نقش بسته

'My name is Ozymandias, king of kings:

من شاه شاهان اوزیمندس هستم

Look on my works, ye Mighty, and despair!'
Nothing beside remains. Round the decay

به کارهای من نگاه کن، در کنار قدرت من هیچ چیز پایدار نیست


Of that colossal wreck, boundless and bare

آن همه عظمت تخریب شده و چیزی پوسیده مانده


The lone and level sands stretch far away

و شن و ماسه و خاک همه چیز را فرا گرفته.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۱۵:۰۶
فریبا سعیدی

  La Belle Dame sans Mercy  

written by John Keats 



  O what can ail thee, knight-at-arms,
Alone and palely loitering?
The sedge has withered from the lake,
And no birds sing.

(شعر با سوالاتی شروع می شود که شخص سوم از شوالیه می پرسد)

چه چیزی تو را اینقدر آزار می دهد

که تو تنها و با حالت رنگ پریده اینجا رها شده ای؟

گلها پژمرده شده اند و پرنده ها آواز نمی خوانند.

O what can ail thee, knight-at-arms,
So haggard and so woe-begone?
The squirrel’s granary is full,
And the harvest’s done.

 دوباره می پرسد چه اتفاقی افتاده (تکرار میکند چون اول متوجه نشد)

در توصیف شوالیه میگوید:

چرا اینقدر خسته ای!چرا اینقدر مریض به نظر می رسی؟

انبار غذای سنجابها پر شده

(نشانه ی دیگری از خستگی است و می گوید شوالیه وضعیت خوبی ندارد)

گونه هاش به پل رز پژمرده و رنگ پریده تشبیه شده

(پژمرده شدی)

I see a lily on thy brow,
With anguish moist and fever-dew,

گونه هاش به پل رز پژمرده و رنگ پریده تشبیه شده

(پژمرده شدی)

And on thy cheeks a fading rose
I met a lady in the meads,
Full beautiful—a faery’s child,
Her hair was long, her foot was light,
And her eyes were wild

در جنگل(بیشه) خانمی را دیدم.

خیلی زیبا بود.(در توصیف زیبایی های خانم جوان می گوید)


I made a garland for her head,
And bracelets too, and fragrant zone;
She looked at me as she did love,
And made sweet moan

برای سرش حلقه ی گل درست کردم

برایش حلقه ای از گل و دستبندی از گل درست کردم که بوی خوب می داد

نگاه عاشقانه ای به من کرد(نگاهی از روی عشق)

من رو دوست داشت

آه زیبایی کرد.

I set her on my pacing steed,
And nothing else saw all day long,
For sidelong would she bend, and sing
A faery’s song.

خانم را روی اسب نشاندم و فقط او را می دیدم

(آنقدر مسرور او شده بود که طبیعت را فراموش کرده)

خانم زیبا برای شوالیه ترانه های زیبا و آواز می خواند.

She found me roots of relish sweet,
And honey wild, and manna-dew,
And sure in language strange she said—
‘I love thee true’.

خانم زیبا گیاه خوشمزه ای به شوالیه داد

خانم زیبا با زبانی که نمی فهمید گفته که

من تو را دوست دارم.

She took me to her Elfin grot,
And there she wept and sighed full sore,
And there I shut her wild wild eyes
With kisses four.

من را به خانه ی خودش (غار) برد

زن زیبا در غار گریه کرد و از ناراحتی آه کشید

من چشمان خانم زیبا را بستم و 4 بار بوسش کردم

And there she lullèd me asleep,
And there I dreamed—Ah! woe betide!—
The latest dream I ever dreamt
On the cold hill side.

او هم برای من لالایی خواند و من خوابم برد

و آنجا من خواب دیدم و غمم شروع شد

آن آخرین رویایی بود که من دیدم

از آن به بعد زندگی به زوال رفت

در آن جای سرد (غار) آخرین رویا را دیدم و بدبخت شدم.

I saw pale kings and princes too,
Pale warriors, death-pale were they all;
They cried—‘La Belle Dame sans Merci
Hath thee in thrall!’

 

در آنجا فقط خودم نبودم

افراد مهم دیگری مثل شاه و... دیدم

و آنها نیز افراد سرما زده، مریض، رنگ پریده هم بودند

آنها از روی ناراحتی گریه کردند و گفتند:

تو را هم در بند خودش کرد!

I saw their starved lips in the gloam,
With horrid warning gapèd wide,
And I awoke and found me here,
On the cold hill’s side.

 

من(شوالیه) آنها را در حالت تشنگی و ... دیدم (ناراحت،مریض، بیمار)

با دهان باز(با حالت شگفتی) در چهره ی آنها ترس بود

من از خواب بیدار شدم و خودم را در آن شرایط دیدم.

And this is why I sojourn here,
Alone and palely loitering,
Though the sedge is withered from the lake,
And no birds sing.

 

اینجور شد که من اینجا تنها و مریض و سرگردان هستم

در یک دریاچه ای که چیزی در آن وجود ندارد، هیچ چیزی وجود ندارد.

La Belle Dame sans Merci

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۴۳
فریبا سعیدی